سفارش تبلیغ
صبا ویژن
معبرسایبری تاسوکی

در کودکی خوانده بودیم” آن مرد درباران آمد”؛ غافل ازاینکه تاآن مردنیاید، باران نمی بارد . . .

سلام على قلب الزینب الصّبور

زینب (س) و سرپرستى کاروان کربلا 

 در ماجراى غم انگیز کربلا، آقا ابا عبدالله الحسین (ع) وظیفه حفظ و مراقبت از زنان و کودکان و پرستارى از بیماران را به خواهرش زینب کبرى(س) سپرده بود، چرا که خوب مى دانست زمانى که تازیانه دشمن فرود مى آید، وقتى که کف پاى اطفال یتیم تاول مى زند یا آنگاه که فرزند دلبند امام از فرط ضعف و گرسنگى از مرکبش مى افتد و وقتى که آن ملعون خواستار کنیزى یادگار امام مى شود، در تمامى این موارد فقط زینب(س) است که مى تواند پناهگاه و تکیه گاهشان باشد. آرى، او که مصائب روز عاشورا چون باران بر سرش مى بارد و مشکلات چون توفان او را در برمى گیرد و داغ هاى پى درپى آزارش مى دهد، حتى لحظه اى از وظیفه اش نسبت به «پرستارى و مراقبت» از

از

کاروان اسرا و از امام سجاد(ع) کوتاهى نمى کند. جمعى زن و کودک که داغدار، گرسنه و تنشه و بى پناه هستند، شدیداً به یک سرپرست نیازمندند و آن فرد کسى جز دختر آزاده زهرا(س) نیست.عصر عاشورا، اگر چشم دل باز کنیم، خواهیم دید که یک خانم مضطرب و حیران در کنار خیمه اى آتش گرفته بر سر و سینه مى زند و ناله مى کند و مى گوید: خدایا چه کنم؟ بیمارم در میان خیمه در حال سوختن است. خواهیم دید که او اشک چشم کودکان را پاک کرده و آتش دامنشان را خاموش مى کند. براى این که تازیانه دشمن بدن ضعیف و لاغر کودکى را نیازارد، خود را سپر او قرار مى دهد و خاطره تازیانه هاى دشمن بر بدن عزیز مادرش زهرا را زنده مى کند. دستور حرکت صادر شده و کاروان بدون کاروان سالار را به اسیرى مى برند. کاروان اسیران درخواست مى کنند که جهت وداع، از کنار قتلگاه عبور داده شوند. همین که زنان داغدار و کودکان عزادار به قتلگاه مى رسند، با منظره دلخراشى مواجه مى شوند: لاله هاى گلستان محمدى پرپرى که درآغوش مى کشند. در این میان امام على بن الحسین(ع) وضع خاصى دارد. او بیمار است و علاوه بر آن پاهاى مبارک و دستان مطهرش را بسته اند. او فقط از بالاى مرکب به گلزار خزان دیده مى نگرد و اشک مى ریزد. بوى خون، منظره غیرقابل باور قتلگاه و اجساد افتاده در آن، به امام حالت عجیبى داده است. بدن هاى پاک و قطعه قطعه پدر، برادر، عمو و عموزاده و دیگران، تاب و توان از او برده است.

حفاظت از جان امام زمان (ع) ؛ امام سجاد(ع)

دفاع حضرت زینب(س) از امام سجاد(ع) دفاع معقول و منطقى بوده است؛ زیرا در فرهنگ شیعى بعد از امام حسین(ع) امام سجاد(ع) امام و حجت خدا است. دفاع از امام و حفظ جان وى لازم و ضرورى است؛ از این رو حضرت زینب(س) بارها به دفاع از امام سجاد(ع) برخاست و از اجراى تهدید و توطئه هاى دشمنى مبنى بر شهادت امام جلوگیرى نمود،نقش حضرت امام سجاد(ع) در صیانت انقلاب امام حسین(ع) و تحریف زدایى آن بود، که نقش بنیادى بود، از این رو حضرت بارها از سوى دشمن تهدید شد و حضرت زینب(س) بارها از وى دفاع نمود. بنابر بعضى از مبانى مورخان و سیره نگاران امام سجاد(ع) به هنگام عاشورا 24 سال داشت. اگر امام بیمار نبود، ممکن بود مانند جوانان دیگر به شهادت رسد.هنگامى که امام سجاد(ع) مى خواست در شام خطبه بخواند. یزید مانع خطبه خواندن او شد، ولى مردم اعتراض نموده، خواستار آن شدند که حضرت خطبه بخواند. رویکرد یزید نشان از آن دارد که وى از نقش حضرت امام سجاد آگاهى داشته است تا آنجا که یزید در همان مجلس گفت: او (امام سجاد(ع)) از منبر پایین نمى آید، مگر این که خاندان ابى سفیان را رسوا کند، زیرا او از خاندانى است که علم را از منبع وحى چشیده است

در مجلس ابن زیاد ( لعنته الله علیه) پس از تلاش بی نتجیه ابن زیاد (لعنته الله علیه) در خوار و زبون کردن حضرت زینب (سلام الله علیها)  متوجه امام سجاد(ع) که به صورت اسیران در مجلس آورده بودند، شد و با او به گفت و گو پرداخت.اما حضرت سجاد ابن زیاد را مفتضح ساخت تا آنجا که ابن زیاد قصد جان حضرت را نمود و دستور قتل او را صادر کرد. در این جا نیز زینب (س) از جا برخواست و دست های خود را حلقه وار به گردن امام سجاد (ع) انداخت و گفت: «ای پسر زیاد! این اندازه خون که از ما ریخته ای تو را بس است... به خدا سوگند من از او جدا نخواهم شد تا اگر او را بکشی مرا هم با او به قتل رسانی!»

 

زینب (س) ؛ پیام رسانى و افشاگرى 

پیام رسانى و افشاگرى از اهداف اصلى نهضت عاشورا بوده است که بر این مطلب شواهد و قرائن عدیده اى وجود دارد، پاسخ امام حسین(ع) به اطرافیان مبنى بر این که: «ان الله شاء ان یراهن سبایا» دلیل بر آن است که خداوند بدینوسیله مى خواسته نهضت عاشورا زنده بماند. زینب(س) و همراهان، تعمداً در مقابل مردم اقدام به سخنرانى، سوگوارى و مرثیه خوانى مى کردند تا عواطف آنها تحریک شود و با برشمردن آنچه بر آنان و مردانشان گذشته، مردم را علیه طاغوت بشورانند. از این رو اسیران اهل بیت و در رأس آنان زینب(س) دختر على(ع)، با طرح و نقشه قبلى، از هر فرصتى براى تحقق این هدف مقدس استفاده مى کردند.

سر نى در نینوا مى ماند اگر زینب نبود

کربلا در کربلا مى ماند اگر زینب نبود

 

زینب(س)، الگوى ایثار و از خودگذشتگى

ایثار به معناى دیگرى را بر خود ترجیح دادن، از سجایاى اخلاقى و از صفات حسنه است، این که انسان، در عین نیاز، دیگرى را بر خویشتن برگزیند. در روایات ما به «بالاترین درجه ایمان» و «برترین درجه احسان» تعبیر شده است. کربلا مدرسه عشق و ایثار بود: ایثار جان و دست شستن از زن و فرزند و مال. این بالاترین نوع ایثار است و همین است که عامل تقدس قیام عاشورا و عامل تمایز آن از سایر قیام هاست.

زینب مجلله دراین صفت نیز گوى سبقت را از دیگران ربوده است. او براى حفظ جان دیگران، خطر را به جان مى‏خرد و در تمام صحنه‏ها، دیگران را بر خود مقدم مى‏دارد. او در ماجراى کربلا حتى از سهمیه آب خویش استفاده نمى‏کرد و آن را نیز به کودکان مى‏داد. در بین راه کوفه و شام، با این که خود گرسنه و تشنه بود، ایثار را به بند کشیده و آن را شرمنده ساخت. امام زین العابدین علیه السلام مى‏فرماید:«انها کانت تقسم ما یصیبها من الطعام على الاطفال لان القوم کانوا یدفعون لکل واحد منا رغیفاً من الخبز فى الیوم واللیلة ؛ عمه‏ام زینب[در مدت اسارت]، غذایى را که به عنوان سهمیه و جیره مى‏دادند، بین بچه‏ها تقسیم مى‏کرد، چون در هر شبانه روز به هر یک از ما یک قرص نان مى‏دادند.» . او سختى‏ها و تازیانه‏ها را به جان خود مى‏خرید و نمى‏گذاشت‏ بر بازوى کودکان اصابت کند.

 

زینب(س)؛ الگوى شهامت و شجاعت 

انسان اگر عظمت خداوند در نظرش مجسم شود، دیگر غیر خدا را کوچک بلکه هیچ وفاقد اثر مى بیند. سر شجاعت اولیاى الهى نیز در همین است. امیر مؤمنان على(ع) که او را در شجاعت و شهامت سر آمد مى دانیم؛ در سایه خدا باورى به این درجه رسیده است. طبیعى است که فرزندان و دست پروردگان او نیز چنین باشند. اگر دشمن تا دندان مسلح در مقابل امام حسین(ع) مى گریزد و توان مقابله با او را ندارد. اگر عباس بن على(ع) چون شیر به دشمن یورش مى برد و حتى طفل نابالغ خاندان على (عبدالله بن الحسن) از دشمن خوفى ندارد، به خاطر همین ارتباط محکم است که با منبع قدرت پیدا کرده اند. زینب (س) نیز از همین خاندان است. او دختر آزاده زهرا (س) و تربیت شده على(ع) است.

او یک زن است ولى چون مردان بر سر دشمن فریاد مى زند ، تحقیرشان مى کند واز احدى هم هراس به دل ندارد. او از زوزه سگان یزید و از برق شمشیر خون چکان آدمکشان او واهمه اى ندارد. 

 در مجلس ابن زیاد، بدون توجه به قدرت ظاهرى او گوشه‏اى مى‏نشیند و با بى اعتنایى به سؤالات او تحقیرش مى‏کند، او را «فاسق‏» و«فاجر» معرفى مى‏کند و مى‏گوید:«الحمدلله الذى اکرمنا بنبیه محمد صلى الله علیه وآله وطهرنا من الرجس تطهیراً وانما یفتضح الفاسق ویکذب الفاجر وهو غیرنا ؛ سپاس خداى را که ما را با نبوت حضرت محمد صلى الله علیه وآله گرامى داشت، و از پلیدى‏ها پاک نمود. همانا فقط  فاسق رسوا مى‏شود، و بدکار دروغ مى‏گوید، و او غیر ما مى‏باشد.»

و همچنین در مقابل یزید و دهن کجى‏ها و بد زبانى‏هاى او، شجاعت ‏حیدرى را به نمایش گذارده، چنین مى‏گوید: «لئن جرت على الدواهى مخاطبتک انى لاستصغر قدرک واستعظم تقریعک واستکبر توبیخک ؛ اگر فشارهاى روزگار مرا به سخن گفتن با تو واداشته[بدان که] قدر و ارزش تو در نزد من ناچیز است، ولیکن سرزنش تو را بزرگ شمرده و توبیخ کردن تو را بزرگ مى‏دانم.»

 

زینب(س)؛ اسوه ی بصیرت

امام موسی صدر میفرماید : لشکریان عمر سعد، اجساد ناپاک سپاه خودشان را دفن کردند، و اجساد امام حسین(ع) و خاندانش و یارانش بر زمین ماندند. هنگامی که بر آن شدند از کربلا به کوفه بروند، خاندان امام حسین، زنان و مادران و خواهران را از کنار قتلگاه و کشته شدگان گذراندند. یعنی کوشیدند تا آنچه در نبرد برای کشته شدگان اتفاق افتاده بود، آشکار سازند. چرا این کار را کردند؟ برای اینکه آنچه را امام حسین(ع) بدان می‌اندیشید، بی ثمر سازند. امام حسین می‌خواست در زندگی و پس از مرگش نیز با قدرت ظاهر شود، اما آنها می‌خواستند که حسین را پیش و پس از مرگش ناتوان نشان دهند. می‌خواستند زنان را در برابر اجساد بیاورند، تا آنها بگریند، غمزده شوند، ناله کنند، و عجز و ضعف در آنها ظاهر گردد.

 این صحنه دلهره آور را تصور کنید. زنان و فرزندان را در برابر اجساد آورده اند، هریک از زنان برادر، همسر یا فرزندی در میان کشته‌شدگان دارد، اما گریه نمی‌کند. آنها وظیفه داشتند که از زینب پیروی کنند. حضرت زینب سرور آنها بود، پس در همه امور از او پیروی می‌کردند. پشت سر حضرت زینب می‌رفتند. حضرت زینب، در جلوی آنها به جسد پاره پاره امام حسین(ع) رسید، جسدی که حتی یک عضو سالم در آن دیده نمی‌شد. اما با این حال جسد پوشیده از تیر و شمشیر و نیزه و سنگ بود؛ آنچنان که چیزی از آن پیدا نبود. نیازی نیست تاریخ این حوادث روشن را به ما بگوید. زینب آمد و نزدیک حسین ایستاد و سنگ‌ها و نیزه‌ها و شمشیرها را کنار زد و با دو دستش جسد امام حسین را بلند کرد و گفت: «اللهم تقبل منا هذا القربانی.» (خداوندا این قربانی را از ما بپذیر).

 این قهرمانی را تصور کنید. حسین برای زینب(س) همه چیز است. بزرگان، قهرمانان و کوه‌ها در برابر این صحنه ناتوانند، اما زینب ابداً چنین نیست: «اللهم تقبل منا هذا القربان.» (خداوندا این قربانی را از ما بپذیر).

 با این سخن، حضرت زینب اعلام داشت که این کار به اراده و خواست خودمان بوده است، نه این که بر ما تحمیل شده باشد. هیچکس نگفت بیایید و کشته شوید. هیچکس نگفت که برخیزید و هیچکس از ما این کار را نخواست. ما با آزادی کامل آمدیم و آن را برگزیدیم. آنچه بدست آوردیم، نتیجه خواست و اراده خودمان است. ما حسین را برای دین خدا قربانی کردیم و از خدا می‌خواهیم که این قربانی را از ما بپذیرد، و چیزهای دیگر، اصلاً مهم نیست. چنان که در مجلس ابن زیاد وقتی از او می‌پرسد چگونه یافتی آنچه را خداوند با برادرت کرد؟ گفت: «والله ما رأیت الا جمیلا، هؤلاء رجال کتب‌الله علیهم القتل فبرزوا إلی مضاجعهم» (به خدا سوگند، جز زیبایی چیزی ندیدم. آنان مردانی بودند که خداوند مرگ را برایشان مقدر کرده بود و به سوی آرامگاهشان رفتند). بی‌شک پس از این موضع حضرت زینب در برابر شهادت سرور کشته‌شدگان و سید شهدا، دیگر زنان تکلیف خود را در برابر شهداشان دانستند. چرا که هنگامه ناله وشیون و اظهار ناتوانی نبود، بلکه زمان قدرت و صلابت بود و باید به جهانیان اعلام می‌شد که ما به اینجا آمدیم و می‌دانستیم چه رخ خواهد داد. با آسودگی آن را اراده کردیم و به‌سوی آن گام برداشتیم و تلاش کردیم و از خداوند می‌خواهیم که آن را از ما بپذیرد. و اگر کارزار، بیش از این فداکاری می‌خواهد، ما آماده ایم. بنابراین نقش حضرت زینب، این است که رسالت امام حسین و حضور عزتمندانه و شرافتمندانه اش در نبرد را، تمام سازد.

 

زینب(س)؛ الگوى عفت و پاکى 

عفت و پاکدامنى، برازنده ترین زینت زنان است و گرانقیمت ترین چیزى است که یک فرد مى تواند به آن ستوده شود. یکى از درس هاى عاشورا، همین درس عفت و پاکدامنى است. در این حادثه استثنایى تنها چیزى که زینب کبرى(س) و دیگر زنان حتى کودکان را به شکوه وامى داشت، همین مسأله بود. اهل بیت آموخته اند که از کسى درخواستى نداشته باشند، ولى در این مورد بخصوص در تاریخ مى خوانیم که حتى از شمر هم درخواست مى کنند که مثلاً اسیران را جلوتر ببرند تا به تماشاى سرهاى مقدس بریده شده مشغول شوند.

مرحوم شاهزاده فرهاد میرزا در کتاب قمقام در مورد خطبه خواندن حضرت زینب (س) در کوفه خراب برای مردم مى‏فرمایند: عقیلة بنى هاشم زینب طاهره مردمان را بخاموشى اشارت فرمود، همانگاه نفسها بسینه برگشت و آواز مردمان در نایها گره شد، بخداى که هیچ زن چون او ندیدم، که فضیلت حیا با کمال فصاحت آمیخته چنین سخت گوید گوئى که از زبان پدر بزرگوارش امیرالمومنین (علیه السلام) خطبه همى کند

در شرح برخى از احوالات اهل اهل بیت‏اطهار علیهم السلام در ورود به کوفه خراب 

از جدیله اسدى نقل شده که مى‏گفت: 

 سال شصت و یک هجرى در کوفه بودم که لشگر ابن زیاد از کربلاء برگشته بودند و اسیران آل احمد مختار را وارد بازار کوفه کردند زنان چندى را دیدم که گریبان‏ها دریده سینه و صورت‏ها خراشیده و متصل لطمه بر صورت مى‏زدند و اشگ مى‏ریختند، من از پیر مردى احوال پرسى آن اسیران دل شکسته را کردم. 

 پیر مرد در جواب گفت: آیا نمى‏بینى سر پسر پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) را که بر بالاى نیزه است... 

 در همین اثنا که شیخ براى من قضیه را بیان مى‏کرد زنى را دیدم مانند طلاى بى غش بر کوهان شتر لنگ و لاغرى نشسته که آن شتر نه جهاز داشت و نه آن مخدره داراى حجاب بود، پرسیدم: 

 اى شیخ این بانوى مجلله کیست؟ 

 گفت: ام کلثوم دختر على بن ابیطالب (علیه السلام) است. 

 پشت سر ام کلثوم جوانى علیل و بیمار را دیدم که بر کوهان شتر لاغرى قرار گرفته اما با سر برهنه و خون از ساق پاى آن علیل سیلان داشت، پرسیدم: این جوان بیمار کیست؟ 

 گفت: على بن الحسین علیهما السلام است. 

 از دیدن آن بزرگوار گریه راه گلوى مرا گرفت، دیگر قوت حرف زدن نداشتم اما مى‏دیدم که زن‏هاى کوفه بر بالاى پشت بام به تماشا بر آمده بودند به این اطفال خردسال که در بغل زنان بودند نان و خرما مى‏دادند ام کلثوم مى‏فرمود: حرج على من یتصدق علینا اهل البیت فان الصدقة علینا حرام اى زنها این دلسوزى نیست که مى‏کنید، بگذارید اطفال ما از گرسنگى بمیرند صدقه بر ما اهل بیت حرام است سپس دست مى‏آورد و نان و خرما را از دست اطفال مى‏گرفت. 

 از این حالت ام کلثوم صداى گریه از مرد و زن بلند شد و برخى که شناختند ایشان اولاد پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) بوده و آن سر، سر فرزند زهراء است گریبان دریدند ضجه و ناله بر آوردند: وا ابن بنت نبى الله وا حسناه وا حسیناه. 

 در میان بانوان محترمه، خانمى را دیم سر برهنه، مو پریشان که دو طرف صورت خود را به مو پوشیده بود، علاوه دو دست خود را به صورت نهاده بود، آنقدر ساتر نداشت که صورت خود را از نامحرمان بپوشاند. 

 پرسیدم: این مخدره کیست؟ 

 گفت: این سکینه خاتون دختر امام حسین (علیه السلام) است. 

 بعد دیدم سه دختر صغیره بر یک شتر ردیف نشسته‏اند و هر سه مثل ماه تابان اما برهنه و عریان و گیسوهایشان روى دوششان پریشان پرسیدم: ایشان کیستند؟ 

 گفت: یکى رقیه خاتون و دیگرى صفیه خاتون و آن سومى فاطمه صغرى است. 

 از دیدن حالت آن دختران آن قدر به سر و صورت خود زدم که چشمان من از نور افتاد. 

 به همین نحو مخدرات دیگر پشت سر هم آمدند و گذشتند تا آنکه مخدره مجلله‏اى را دیدم که با چشمان گریان صیحه مى‏زد و مى‏فرمود: اما یغضون ابصارکم عن حرم رسول الله آیا از تماشاى حرم رسول خدا چشم نمى‏بندید؟ 

 دیدم صداى خلق به ناله بلند شد، پرسیدم: این مخدره کیست؟ 

 گفت: هذه زینب بنت على (علیه السلام)

در مجلس یزید:

آن بانوى بزرگوار بود که براى پاسدارى از مرزهاى حیا و عفاف بر سر یزید فریاد مى‏آورد که « ا من العدل یا ابن الطلقاء تحذیرک حرائرک و امائک و سوقک بنات رسول الله سبایا؟ قد هتکت ‏ستورهن و ابدیت وجوههن (13)؛ اى پسر آزاد شده‏هاى[جدمان پیامبراسلام] آیا این از عدالت است که زنان و کنیزکان خویش را پشت پرده نشانى، و دختران رسول خدا صلى الله علیه وآله را به صورت اسیر به این سو و آن سو بکشانى؟  نقاب آنان را دریدى و صورت‏هاى آنان را آشکار ساختى.»

 

منابع : کتاب مقتل الحسین خوارزمی

http://www.zeynaby.com

http://www.sedayeshia.com

http://www.tebyan.net

http://www.pasokhgoo.ir

http://www.tebyan-zn.ir/

http://www.al-shia.org

http://www.panjereh.org



نوشته شده توسط : زریافتی


به این سایت رأی بدهید به این سایت رأی بدهید
    آمارو اطلاعات

بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 8
کل بازدید : 139845
کل یادداشتها ها : 189